ای حسین (ع) فاطمه (س) امداد کن
از گدای خسته خود یاد کن
دل ز طوفان هوس ویران شده
خانه دل را بیا آباد کن
در دل بشکسته ام با دست خود
لطف کن میخانه ای بنیاد کن
جای می بر جام چشمم اشک ریز
با نگاهت خسته ای را شاد کن
ذکر یا زهرا (س) بگو در گوش من
تا دم مرگم مرا ارشاد کن
تا نگیرد خواب غفلت این دلم
بانگ هل من ناصرت فریاد کن
آن صفای کربلا را یا حسین(ع)
در دل آلوده ام ایجاد کن
پرسیدم از هلال چر قامتت خم است ؟ آهی کشید وگفت که ماه محرم است
گفتم که چیست ماه محرم به ناله گفت : ماهی که خلق جمله افلاک در غم است
گفتم برای که بفغان داد این جواب ماه عزای اشرف اولاد آدم است
این ماه گشته کشته کشته به صحرای کربلا سبط رسول تشنه لب این غم مگر کم است
آید به سوی خلق ز یزدان همی پیام نیلی ببرکنید که ماه محرم است
در خلد حوریان همه سیلی به رو زدند در عرش قدسیان همه چشمان پر ازنم است
زهرا سیاه بر سر و حیدر زند به سر در این عزا رسول خدا قامتش خم است
در کربلا به چشم بصیرت نظر نما بنگر هنوز زینب و کلثوم در غم است
گوید سکینه گشته یتیمی نصیب ما در روزگار درد یتیمی مگر کم است
پری رویی که بسرشتند از مهرش گل ما را غمش برباد خواهد داد یکجا حاصل ما را
زهستی دهانش کار مشکل شد به ما اما تبسم کرد و آسان کرد حل مشکل ما را
نخواهم از خدا هرگز بهشت وحور غلمانی اگر روز جزا برما ببخشد قاتل ما را
زجان پروانه سان گردم به گرد شمع رخسارش اگر روشن کند یک شب ز نورش محفل ما را
به رسم تحفه بردم جان و سر در پیش می ترسم که سازد رد مبادا تحفه ی ناقابل ما را
مرا با کعبه ی کل نیست ساربان یک ره به گرد کوی جانان ده طوافی محمل ما را
پس از مردن که گردم خاک بس منت کشم از او که سازد خشت از بهر سر هر خم گل مارا
میسر نیست چون وصلش کنم با یاد او عشرت بیا از ساده لوحی این خیال باطل مارا
میان ما و جانان نیست حایل غیر جان ساکت خدا را ازمیان بردار یکدم حایل مارا
شعر از ساکت اصفهانی
من همانم که دلم غربت مولاست دراو
داغ نامردمی مردم کوفه است که بر پاست در او
تیغ در دست به امید تقاص آمده ام
کوفیان جان علی بهر قصاص آمده ام
ما گدایان خیل فاطمه ای
قطره قطره لیک سیل فاطمه ایم
بی غمان مست دلداده
باده خواران هست فاطمه ایم
سینه چاکان عشق یک مادر
بسته ی مهر مهر فاطمه ایم
در حصار بلند زمان
ما هنوز سر بلند فاطمه ایم
دیده ها مان هنوز گریان است
ما عزادار و داغدار فاطمه ایم
ما به نام او سر افرازیم
سر به داران دار فاطمه ایم
روزگار مدینه تاریک است
ما چراغدار راه فاطمه ایم
کوفی و بصری و مدنی نه ایم
لیک از تبار شام فاطمه ایم
خانه را و بقیع را شبانه می گردیم
سالها راز سر به مهر او پنهان هنوز عاشقانه میگردیم
ما طلیعه دار قبر مادرمان هستیم
عقده دار شام خاتمه ایم
گر انتقام فاصله افتاده هیچ حرفی نیست
به انتظار ذوالفقار علی فاطمه ایم
در آرزوی زیارت بغض کرده ایم
عقده داران قبر فاطمه ایم
عزیزا کاسه ی چشمم سرایت میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که پا غافل نهی تو نشیند خار مژگونم به پایت
پیامبر اکرم (ص)فرمود: کل امر ذی بالٍ لم یبدإ ببسم الله فهو ابتر
یعنی هر کار مهمی که بدون نام خدا آغاز شود به نتیجه نخواهد رسید
پس به نام خدای عشق آفرین.